نشانههای "میخواهم، پس به دستش میآورم"ام دوباره عود کرده؛ سرحالم و تا آنجایی که میشود در کاری مصمم بود مصمم. سرم را شلوغ کردهام به یادگرفتن، آموختن، خواندن، رفتن، آمدن، ایمیل فرستادن، فایل کردن، تیک زدن.
روی میز کارم؟ بریز، بپاش، بنویس؛ توی سرم؟ قیصریه، راسته مسگرها ؛ وقتی برای استراحت ندارم، قصدش را هم؛ به مدد قرصها و تراپی و کوسههای تا مغز استخوان ترسناکِ زندگیام شناکردن لابهلای مشکلات و غصهها را آموختهام؛ از چنگال رخوت گریختهام، خودِ به غایت پراکندهام را به مشقت و شفقت جمع کردهام و آمدهام رسیدهام این بالا؛ خستهام بی شکایتی؛ نگرانم بی اضطراب نرسیدنی، نشدنی، نتوانستنی. نتیجه را رها کردهام، مقصد را فراموش؛ دستِ خودم را گرفتهام به رفتن، قامتم را راست کردهام به ایستادن و بالهایم را_همان بالهای زخمی نازکِ بیجانم را_گشادهام به پریدن، به چرخیدن، به دنیا را دیدن و اگر بزند و بشود اوج گرفتن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر