زنی در من است که زمینم میزند و بلندم میدارد. سرمستم میکند و در همم میشکند؛ سیرابم میکند و سرم را به باد میدهد؛ میاندازدم به آغوش تاریکی و مینشیند به تیمارم.
در من زنی ست چنان خیره سر که در امتداد خودش تکثیرم میکند و نمیهراسد؛ از سیاهی که در آن خانه دارد نمیهراسد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر